داستان کوتاه
چوپان راستگو:
شخصی با خودروی شخصی اش به مسافرت رفته بود. هنگام اذان ظهر، در یکی از جاده های بیرون شهر، روی تپه ای چیزی مشاهده کرد: چوپانی مشغول خواندن نماز بود و گوسفندان هم کنارش مشغول چرا.
از دیدن این صحنه لذت بد و خودش را به چوپان رساند. از او پرسید: چه چیز موجب شده تا نمازت را به موقع ادا کنی؟
چوپان جواب داد: وقتی من ببرای گوسفندانم نی می زنم، آن ها گرد من جمع می شوند. حال وقتی خدای بزرگ مرا صدا می زند ، اگر به سمتش نروم از گوسفند هم کمترم…
منبع : هفته نامه افق خانواده ، ص 8.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط howzeh-kosar در 1396/03/17 ساعت 10:32:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید