ضربت شمشیر، مرهم زخمهایش شد

مولود خانه خدا، محبوب خدا، به سوی خانه خدا قدم برمی‏دارد.
دیوارها، دستان ترک‏ خورده‏شان را بالا آورده‏اند تا در هیاهوی رفتن او، تلاشی برای ماندنش کرده باشند.
کوچه‏های آشنای کوفه، اشک می‏ریزند. مناجات عاشقانه مولا، ریسه‏های نورانی این کوچه‏های تاریک بود و قدم‏های مهربانش، فرش باشکوه خاک. شب‏های کوفه، حجله حجله از آفتاب حضور او نورانی می‏شد؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش، دستان نیاز را سیراب می‏کرد. کوفه، دردهایش را بر شانه این مرد سبک می‏کرد و تنهایی‏هایش را با حضور او مأنوس بود.
کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی‏آنکه یک‏بار از خود بپرسد این کیست که مرا این‏چنین تاب آورده است؟!
این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی‏دستی بی‏پناه بماند؟!
کیست که از فانوس‏های روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه‏های آسمانی‏اش، بهشت را بشارت می‏دهد؟
مرد می‏آید؛ تنها و استوار، خود، تنها سایه‏سار وسعت خویش است.
او نیامده بود که بماند. پرنده‏ترینِ نسل آدم بود. چگونه می‏توانست در اسارت خاک بماند؟
زهرآلوده‏ترین شمشیر، به دستان شقی‏ترین انسان، انتظار او را می‏کشید، انتظار حیدر خیبرشکن را.
باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم‏هایش می‏داند؛ اگرچه هیچ‏کس نتواند بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را.
اگرچه هیچ‏کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می‏کشید؟
حورا طوسی

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

شب اشک و توبه

دارم از دست مي‏روم. کسي هست به فرياد دل من برسد؟ تا خدا راه درازي دارم. جاده‏اي مي‏خواهم که قدم‏هاي گريزانم رابه در خانه آن «دوست» برد؛ يک «ميان‏بُر» به حريم بالا

نکند مرگ مجالم ندهد. نکند زنده نباشم، نرسم! نکند عمر کفافم ندهد!
شانه‏ام خرد شده از بار گناه. فرصتي مي‏خواهم تا زمين بگذارم. همه پل‏هاي پشت سر من ويران است. راه برگشتي نيست. من ماندم و يک‏ سال غم دربه ‏دري؛ غم خانه به دوشي، شانه‏اي مي‏خواهم تا يک دل سير بگريم از درد.

 من شنيدم که خدا نردباني دارد. به بلنداي سعادت، شبي از اين شب‏ها، يک شب مي‏نهد روي زمين. من شنيدم که شبي از شب‏ها مي‏شود يک شبه پيمود ره صد ساله. من پي روزي خود آمده‏ام. من شنيدم که ملائک تا صبح مي‏برند آن بالا، عطر اندوه بني‏آدم را من به دنبال خودم مي‏گردم.

شب قدر است آيا؟ شب تسبيح و مناجات و سلام. شب اشک و توبه، شب ويراني من، شب مهماني «او»، شب بيزاري من از دنيا. شب دلجويي او از مهمان شب قدر است آيا؟

من همان بنده از «دوست» فراري هستم ، من همان چهره غمگين پريشان ‏حالم، من همان آدم خاطي و گنه‏ آلوده‏ام، شب قدر است آيا؟
چه کسي مي‏گويد: «شب دراز است و قلندر بيدار»؟
شب، کوتاه است اين دقايق همگي نايابند. لحظه‏ها مي‏گذرند. چشم بر هم بزني، سحر از راه رسيد و تو هنوز در خوابي. ها، مبادا که بگويند به تو سحر از راه رسيد است و قلندر در خواب! جامه را از تن خود خواهم کند.
 جوشني مي‏پوشم، بند بندش از نور
جوشني مي‏پوشم. همه از جنس عطوفت، احسان
شب قدر است امشب! تا سحر بيدارم
تا سحر دانه به دانه، غم خود مي‏بارم
تا سحر، سر به زانوي «تو» مي‏گريم زار، تا سحر، توبه به درگاه خدا
شب قدر است امشب
حيف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسيم!

خديجه پنجي






تصاویر زیباسازی نایت اسکین

الهی عفوک عفوک عفوک

* ليلة القدر خير من الف شهر‍‍*

شب قدر از هزار ماه برتر است.

 

درحديثي طولاني از پيامبر(ص)مي خوانيم كه موسي (ع)به خدا عرض كرد:

خدايا: مقام قربت را خواهانم…

پاسخ آمد: قرب من در بيداري شب قدر است.

عرضه داشت: پروردگارا… رحمتت را خواستارم.

پاسخ آمد: رحمت من در ترحم برمساكين در شب قدر است.

گفت: خدايا… جواز عبور از صراط را مي خواهم.

پاسخ آمد: رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است.

عرض كرد: خدايا…  بهشت ونعمت هاي آن را مي طلبم.

پاسخ آمد: دست يابي به آن در گرو تسبيح گفتن در شب قدر است.

عرضه داشت: پروردگارا…  خواهان نجات از آتش دوزخم.

پاسخ آمد: رمز نجات از دوزخ استغفار در شب قدر است.

در پايان گفت: خدايا… رضاي تو را مي طلبم.

پاسخ آمد: كسي مشمول رضاي من است كه در شب قدر نماز بگذارد.

منبع:وسائل الشيعه جلد 8، صفحه 20

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

میلادامام حسن مجتبی مبارک باد.

آن شاخ گل که سبز بود در خزان یکی است

افشانده غنچه گل سرخ از دهان یکی است

آن گوهری کز آتش الماس ریزه شد

یاقوت خون زلعل لب او روان یکی است

آن لعل درفشان که زمرد نگار شد

داد از وفا به سوده الماس، جان، یکی است

آن نخل طور کز اثر زهر جانگداز

از فرق تا قدم شده آتش فشان یکی است

آن شاهباز اوج حقیقت که تیر خصم

نگذاشته ز بال و پر او نشان یکی است

آن خضر رهنما که شد از آب آتشین

فرمانروای مملکت جاودان یکی است

آن نقطه بسیط محیط رضا که بود

حکمش مدار دائره کن فکان یکی است

آن جوهر کرم که چه سودا به سوده کرد

هرگز نداشت چشم به سود و زیان یکی است

چشم فلک ندیده بجز مجتبی کسی

شایان این معامله، آری همان یکی است

طوبی مثال گلشن آل‌عبا بود

ریحانه رسول خدا مجتبی بود.

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

چه لذتی داره این حجاب....

چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش ‏رنگ‏ ترين زن‏هاست را مى‏زند.

چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى‏آيند تا لذت ببرند، ذره‏ اى به تو محل نمى‏گذارند.

چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و… راه مى‏رويد و صد قافله دل كثيف!! همره شما نيست.

چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.

چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى‏گيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.

چه لذتى دارد وقتى مى‏بينى كه مى‏توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.

چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى‏رويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.

چه لذتى دارد اين حجاب!

خدايا! لذتم مدام باد.


 

حجـــــاب محدودیّـت اســت،بـــــــرای چشمهـــــــای شیطــــــانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصاویر زیباسازی نایت اسکین