
محکوم کردن هتک حرمت به حرم حضرت زینب(س)
دوشنبه 92/04/31
تروریست ها روز جمعه 28 تیرماه با گلوله های
خمپاره به مرقد مطهر حضرت زینب(س) در حومه دمشق حمله کردند و در این حملات
تروریستی «انس رومانی» مدیر حرم حضرت زینب(س) بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت
رسید.<?xml:namespace prefix = o ns = “urn:schemas-microsoft-com:office:office” />
ما جوانان غیور شیعی
این هتک حرمت را که خون به دل مهدی فاطمه کرده را به شدت محکوم می کنیم و می گوییم
آقا جان به خدا قسم ما چون کوفیان نیستیم که شما را تنها بگذاریم به شما لبیک
خواهیم گفت و کفن پوشان تا آخرین قطره خونمان بر سر عهدمان خواهیم ماند و نمی
گذاریم که بار دیگر کربلا تکرار شود و بنی
امیه صفتان بر اهل بیت شما حمله ور گردند.
دشمنان اسلام بدانند
که ما هستیم و تا جان در بدن داریم از اسلام دفاع خواهیم کرد.
باز
از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی
بار دگر از هیجان لبریز است
بحر
آرام دگر باره خروشان شده است
عمق
بحرین پر از لولو و مرجان شده است
دشمن
از بادی قرآن و نماز آمده است
لشکر
ابرهه از سوی حجاز آمده است
با
شمائیم شمایی که فقط شیطانیست
دین
اسلام نه اسلام ابوسفیانیست
با
شمائیم که خود را خبری میدانید
و
زمین را همه ارث پدری میدانید
با
شمائیم که در آتش خود دود شدید
فخر
دارید که هم کاسه نمرود شدید
ننگ
دیگر به رخ اصل و نسب ننشانید
لکه
ی ننگ به دامان عرب ننشانید
گردباد
آتش صحراست بترسید از آن
آه
این طایفه گیراست بترسید از آن
هان
بترسید که دریا به خروش آمده است
خون
این طایفه اینبار به جوش آمده است
صبر
این طایفه وقتی که به سر می آید
دیگر
از خرد و کلان معجزه بر می آید
صبر
کن سنگ که سجیل شود می فهمی
آسمان
غرق ابابیل شود می فهمی
پاسخت
میدهد این طایفه با خون اینک
ذوالفقاری
ز نیام آمده بیرون اینک
هم
بخوانید که خاقانی از این خط گفتست
شعر
ایوان مدائن به نصیحت گفتست
هان
بترسید که این لشکر بسم الله است
هان
بترسید که طوفان طبس در راه است
یا
محمد(ص)تو بگو با غم و ماتم چه کنیم؟
روز
خوش بی تو ندیدیم به عالم چه کنیم؟
پاسخ
آیینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا
محمد(ص) دل این قوم برایت تنگ است

عصر یک جمعه دلگیر
شنبه 92/04/01
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
كه چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و هر كس كه در این خشكی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد:
كه هنوزم كه هنوز است چرا یوسف گم
گشته به كنعان نرسیده است؟
چرا كلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترك خورد، گل زخم نمك خورد،
زمین مُرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد.
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یك پلك نگاه است؛ ولی حیف نصیبم فقط آه است
و همین آه خدایا برسد كاش به جایی؛
برسد كاش صدایم به صدایی…
عصر یك جمعه ی دلگیر وجود تو كنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو كجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو كه آغشته به حزنی است، زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم
كه به جای نم شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت،
نكند باز شده ماه محرم كه چنین می زند آتش به دل فاطمه، آهت!
به فدای نخ آن شال سیاهت،
به فدای رخت ای ماه! بیا، صاحب این بیرق و این پرچمو این مجلس و این روضه و این بزم تویی.آجرك الله! عزیر دو جهان یوسف درچاه،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت
دل من بال كبوتر شده، خاكستر پرپر شده، همراه نسیم سحری، روی پر فُطرُس معراجํ نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا كه مرا نیز به همراه خودت زیر ركابت ببری تا بشوم كرب و بلایی،
به خدا در هوس دیدن شش گوشه، دلم تاب ندارد. نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه ی دفتر، غزلِ ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد.
همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو كجایی؟ تو كجایی شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی…
گریه کن گریه و خون گریه کن ،آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون برتن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است؛
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات » است؛
ولی حیف که ارباب« اسیرالکربات» است؛
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او درکف گودال و سپس آه که «الشمرُ» …
خدایا چه بگویم که «شکستند سبو را و بریدند»…
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی؛ قَسَمت می دهم
آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی… توکجایی…

شب آرزوها، فرصت آشتی کنان است/ امشب می شود خیلی چیزها از خدا خواست
پنجشنبه 92/02/26
این نخستین شب جمعه اول ماه رجب، را گذاشته اند تا باز بیایی و رفیق شوی. خدا گفته است حتی اگر خیلی وقت باشد که قهر کرده باشی هم قرار است امشب زود آشتی کنیم و برسیم به آرزوهایت. تو بخواهی و خدا اجابت کند…
کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازیهای دنیا دعا میکردی. برای خانهای پر از خوراکی، برای کمی بیشتر تاپ سواری… یادت هست؟ کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازی های دنیا دعا می کردی.برای خانه ای پر از خوراکی ،برای کمی بیشتر تاپ سواری …یادت هست؟ بزرگ تر که شدی آرزو برایت قبول شدن امتحان و دانشگاه رفتن،کار و در آمد بود.به یاد داری؟ امروز هم… نمی دانم.نمی دانم دنیای آرزوهایت امروز تا کجا فکر می کند و دلداده کدام آیین است، نمی دانم حواس دلت امروز زمام دار چه کسانی است؟ تا کجا تقوا دارد و چقدر مهربان است….
امشب که می رسد ، آماده باش که شب دلدادگان است. تو به دل می سپاری ؟ یک امشب بیا مراقب آرزوهایت باش… که لیله الرغائب است.
این نخستین شب جمعه اول ماه رجب، را گذاشته اند تا باز بیایی و رفیق شوی. برگردی . رفیق گفته است حتی اگر خیلی وقت باشد که قهر کرده باشی هم قرار است امشب زود آشتی کنی. خصلت این روزها را که شنیده ای. برخی شیوه های عاشقی با دوست را در ماه رجب بخوان.
راه آسمان، خدا، اجابت، بخشش شاید در نظرت سخت بیاید.طولانی. دست نیافتنی. اما امشب که عاشق شوی پیاده هم می شود تمام آن مسیر طولانی را ساده به پایان رساند بی هیچ سخنی از رنج و کم طاقتی بندگان. می شود کوله بار دنیا را هر قدر هم سنگین از شانه هایت پایین بکشی تا دل کوچکت را به بی کران آسمان گره بزنی، برای ثانیه ای خدا…
اگر حالی دست داد برخیز و نمازی بخوان. نیایشی با خدا در شب آرزوها. می دانی پیامبر درباره کسی که این نماز را بخواند چه گفته است؟…
امشب از هر کجای این دنیای بزرگ که در بزنی، صاحبخانه برای استقبال می آید.با طبقی از آرزوهایی که می خواهی…امشب ..لیلة الرغائب …مراقب آرزوهایت باش…
ضیافت اولین شب جمعه رجب، لیلة الرغائب، خواب خیلی ها و آرزوی مردمان بسیاری را تعبیر کرده. به خیال مردمان بسیاری رنگ واقعیت رسانده.خیلی از مردم برای رسیدن به حاجت های خود دست به دامان این شب می شوند،به ضمانت یک سال انتظار…
تا چند سال پیش خیلی از ما این وعده گاه را نمی شناختیم .وعده گاهی که خدا در آن بردبار است به گناهکار ترین بندگان،وعده گاهی که باید امیدوار تر از پیش باشی به استجابت،آنجا که برای هر چه بخواهی مختاری و خدا به تمام آنچه می گویی شنوا تر از پیش منتظر است…
شیوه مهمانی امشب را هم گفته اند تا چگونه باشی. شیوه ضیافت در اعمال مستحبی شب آرزوهاست؟ گلچینی از برترین عبادتها برای این شب.
امشب چه سیاه باشی و چه سپید،هر چه قدر که نا امید،هر چه که بخواهی از خدا ،امیدوار باش به اجابت…
امشب اعانت جستن به فضل و کرمش برای آنکه امید دارد،مباح است…
امشب تمام فرشته ها از ثلث شب که بگذرد در میان کعبه به خدا برای بخشش بندگان روزه دار رجب دعا می کنند…
لیلة الرغائب تو مختاری برای انتخاب آنچه می خواهی،برای داشتن گوشه ای از تقدیری که آرزویش داری، برای آنچه می خواهی باشی…
حتی اگر فکر می کنی که نمی شود مثل یکی از آن آسمانی ها باشی که راه رفاقت با خدا را خوب پیموده اند، بیا دل بده به کلامشان، که دلت را آرام می کنند. مثلا حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را می شناسی. یکی از همین رفیقان راه است که رفته و رسیده. راه بلد بزرگ،علامه طباطبائی سرآغاز کتاب مراقبات او نوشته است، این بهترین کتابی است که می شود با آن به مقصد رسید. می دانی حاج میرزا جواد آقا درباره امشب چه گفته است؟
شاید این شب در آیین های مردم دیگر،در کریسمس، انتظار بودا و روزهای دیگر مردمان دیگر تجلی کوچکی داشته باشد اما مقایسه در رتبه و منزلت، در ارج و بندگی بی حساب پای خودت…
گریزی به اعمال این شب و نیم نگاهی به دعا ها و معانی درد دلت با خدا می ارزد به تجربه حس گوش دادن کسی به تمام آنچه می خواهی ، بیشتر از همیشه و هر روز…می ارزد به یک دل سیر دعا…به لذت گفتن یک طومار آرزو…
امشب می شود خیلی چیزها از خدا خواست. دنیا و آخرت را، ثروت و تملک را ،بندگی، قدرت، گذشت، آرامش و … خود خود خود و خدا را…
بیا امشب مراقب آرزوهایت باش. مراقب خودت و مراقب خدا…

این جمعه هم گذشت
دوشنبه 92/02/16
این جمعه هم گذشت
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت…
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
***
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت